آمیـــتیس هدیه خوب خــــــــــــدا

اولین پست سال۹۳

1393/1/15 20:33
نویسنده : مامانـــي
272 بازدید
اشتراک گذاری
سلام عزیز دل مامی این اولین پست وبلاگت توی سال۹۳هستش ببخشبرای۵فروردین نتونستم اپ کنم و تبریک بگم دوساله و سه ماهه شدنتو اخه هم مسافرت بودیم و اینترنت گوشیم سرعتش خوب نبود و خلاصه افتاد به امروز جونم برات بگه حسابی بزرگ و هانوم شدی توی این دوهفته وحالا که برگشتیم خونه بیشتر حس میکنم این رشد کردنتو تازه از۱۰،۱۱فروردینم خودت به صورت خودجوش وقتی پی پی ات میاد میگی و سعی میکنی شلوارتو دربیاری و میگی بی بی ای جیگرتو بخورم ترتل(لاک پشت)رو خیلی ناز میگی و اون اوه نو گفتنت ادم دلش میخواد گازت بگیره و کلی چیز دیگه ماشب۲۸اسفند حدودای۳:۳۰رسیدیم خونه بابا بزرگ فرامرز و تا صبح۶ام اونجا بودیم یه روزشو بانه رفتیم از صبح زود تا شب حدودای۱۱اینا یه روزشم رفتیم بیرون و ناهرو با خاله ها بیرون بودیم مامان بزرگ سرماخورده بود و نیومد خلاصه ۶فروردین راهی شدیم و حدودای۱۲:۳۰از سنندج زدیم بیرون و بعدم دو روز توی راه بودیم و یه شبم خرم اباد توی چادر خوابیدیم توی یه پارک باصفا که پارک بانوان بود و فردا شبشم رسیدیم بوشهرر حدودای۱۱ شب و دو شب اونجا بودیم(پدر بزرگ و مادربزرگ و عمه هاتم بودن)و بعد رتیم برازجان و خونه عمه نصرت بابا و دو سه شب هم اونجا بودیم و بعدم با خانواده بابا بزرگ ابراهیم برگشتیم شاهین شهر تقریبا۸ساعت توی راه بودیم و توی خیلی خانم توی صندلی ماشینت بودی بدون اعتراض و ناراحتی من چندین جا وایسادیم برای استراحت و ..و دوساعت اخر مسیر هم توی بغل خودم بودی توی راه و هصوصا جاده یاسوج تگرد شدید و بعدم در ادامه راه بارون و برف داشتیم و خلاصه خیلی خاطره انگیز بود اونقدر سرد بود و باد و بارون که نشد ناهار وسط راه وایسیم و ناهارو حدودای ۸،۹خونه بابا بزرگ که رسیدیم خوردیم همه خسته بوددیم ..اونجام بارندگی بود و سرد .حدودای۱۰:۳۰روز۱۴فروردین هم از شاهین شهر زدیم بیرون و راهی خونمون شدیم و خسته و خوابالو حدودای ۳:۳۰تهران بودیم و ناهار ژامبون گرفتیم و کلی مخلفات که بابایی زحمتشو کشید و بعدم خوابیدیم خداروشکر مسافرت خوبی بود با کلی هاطره خوب و قشنگ و به لطف خدا بدون اتفاقی
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)