اولین پست سال۹۳
سلام عزیز دل مامی
این اولین پست وبلاگت توی سال۹۳هستش
ببخشبرای۵فروردین نتونستم اپ کنم و تبریک بگم دوساله و سه ماهه شدنتو
اخه هم مسافرت بودیم و اینترنت گوشیم سرعتش خوب نبود و خلاصه افتاد به امروز
جونم برات بگه حسابی بزرگ و هانوم شدی توی این دوهفته
وحالا که برگشتیم خونه بیشتر حس میکنم این رشد کردنتو
تازه از۱۰،۱۱فروردینم خودت به صورت خودجوش وقتی پی پی ات میاد میگی و سعی میکنی شلوارتو دربیاری و میگی بی بی
ای جیگرتو بخورم
ترتل(لاک پشت)رو خیلی ناز میگی
و اون اوه نو گفتنت ادم دلش میخواد گازت بگیره
و کلی چیز دیگه
ماشب۲۸اسفند حدودای۳:۳۰رسیدیم خونه بابا بزرگ فرامرز و تا صبح۶ام اونجا بودیم یه روزشو بانه رفتیم از صبح زود تا شب حدودای۱۱اینا
یه روزشم رفتیم بیرون و ناهرو با خاله ها بیرون بودیم
مامان بزرگ سرماخورده بود و نیومد
خلاصه ۶فروردین راهی شدیم و حدودای۱۲:۳۰از سنندج زدیم بیرون و بعدم دو روز توی راه بودیم و یه شبم خرم اباد توی چادر خوابیدیم توی یه پارک باصفا که پارک بانوان بود و فردا شبشم رسیدیم بوشهرر
حدودای۱۱ شب و دو شب اونجا بودیم(پدر بزرگ و مادربزرگ و عمه هاتم بودن)و بعد رتیم برازجان و خونه عمه نصرت بابا و دو سه شب هم اونجا بودیم و بعدم با خانواده بابا بزرگ ابراهیم برگشتیم شاهین شهر
تقریبا۸ساعت توی راه بودیم و توی خیلی خانم توی صندلی ماشینت بودی بدون اعتراض و ناراحتی
من چندین جا وایسادیم برای استراحت و ..و دوساعت اخر مسیر هم توی بغل خودم بودی
توی راه و هصوصا جاده یاسوج تگرد شدید و بعدم در ادامه راه بارون و برف داشتیم و خلاصه خیلی خاطره انگیز بود
اونقدر سرد بود و باد و بارون که نشد ناهار وسط راه وایسیم و ناهارو حدودای ۸،۹خونه بابا بزرگ که رسیدیم خوردیم
همه خسته بوددیم ..اونجام بارندگی بود و سرد .حدودای۱۰:۳۰روز۱۴فروردین هم از شاهین شهر زدیم بیرون و راهی خونمون شدیم و خسته و خوابالو حدودای ۳:۳۰تهران بودیم و ناهار ژامبون گرفتیم و کلی مخلفات که بابایی زحمتشو کشید و بعدم خوابیدیم
خداروشکر مسافرت خوبی بود با کلی هاطره خوب و قشنگ و به لطف خدا بدون اتفاقی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی