آمیـــتیس هدیه خوب خــــــــــــدا

دوسال و هفت ماهگیت و یه خبر خوب دیگه!

۵ام این ماه رفتی توی دو سال هفت ماهگیت و چقدر زود داره میگذره عزیز دلم انگار دیروز بود که فهمیدم باردارم .. به لطف خدا اسم همه حیونارو با زبان انگلیسی بلدی  اسم بیشتر میوه ها  رنگها بعضی از اشیا و چندتا جمله رو هم بلدی بگی مثل گِت ایت،سیت داون، ساری،میس یو و .. راستی یه خبر خیلی خوبم برات دارم که مطمینم خوشحال میشی اونم اینه که به لطف خدا ۵شنبه هفته گذشته فهمیدم باردارم و باید منتظر یه خواهر یا داداش کوشولو باشی عزیزدل من خداکنه بچه دوم مثل تو باشه از همه لحاظ.اروم و صبور و مهربون و خوش اخلاق و اجتماعی و باهوش...
27 مرداد 1393

دوسال و نيمه شدي عزيزم

.. بعد از فوت مادر بزرگ ددي كه ٩ارديبهشت اتفاق افتاد درست ٥٠روز بعدش بابا عباس (پدر بزرگ ددي)هم فوت كرد.يعني ٣٠خرداد.اخرين باري كه رفتيم پيشش چهلم مادرجون بود و بابا عباس بهت عيدي داد روي صندلي بيرون اتاق پذيرايي نشسته بود و هرچقدر اون روزا بهت ميگفت بيا پيشم تو شيطون بودي و هي درميرفتي و نميرفتي بغلش.طفلي خيلي دوس داشت بغلت كنه..اما بعد فوتش همش توي خونه راه ميري و ميگي آباباس ويا ميگي عباس .خصوصا وقتي عكسشو ميبيني.. ديروز دو سال و نيمت تموم شد و عسل من كلي چيزاي جديد ياد گرفته.خيلي هم مهربونو خانوم شدي طرري كه اين چند روز همه رو عاشق خودت كردي.. دوسه روزه ياد گرفتي مادر بزرگتو مانٓر(مادر)صدا كني و حسابي هم دلبري ميكني از ديروز به ...
6 تير 1393

ورود به دوسال و۵ماهگیت ...

.. امروز عزیز دل مامی رفته توی دوسال و ۵ماهگیش.خیلی شیرین زبون تر از همیشه شده و خیلی دوس داره همه چی رو بفهمه و یاد بگیره و تکرار کنه.مثلا به طلبی نگاه میکنه و میگه :این چیه؟! کو خیلی چیزای دیگه . اسم های زیرو با اسم انگلیسیشن بلدی: گوسفند،گاو،فیل،گربه،سگ،زنبور،اسب،میمون،مورچه،خر،گل توپ،اب میوه،شیر ،سیب،پرتقال،پنیر،خرس،پرنده و صدای حیونا تو خوب درمیاری مثلا بهت میگم وولف چی میگه؟سریع زوزه میکشی یا هورس چی میگه؟فراگ چی میگه؟ خلاصه خیلی جیگرو خوردنی شدی و ادم دوس داره درسته قورتت بده! از یه جا که رد میشیم و سرسره و تاب میبینی داد و جیغ خوشحالی میکشیدی و میگی تاب تاب عباسی و عاشجاهایی جور ججاهایی راستی نگفتم عاشق مورچه ای؟...
5 خرداد 1393

تولد ددی و رفتن شما توی دو سال و چهار ماهگی..

.. ۵ام وارد دو سال چهار ماهگیت شدی دلبندم و امروز ۸اردیبهشت و مصادف با تولد ددی عزیزته خیلی شیرین و بانمک تر شدی گربه رو مشی میاد کت میگی اردک=داک ماهی=مش فیل=اِ پرنده=برد زنبور=بی(خودت از برنامه هات یاد گرفتی) میمون=مانکی(اینم همینطور) سگ=هاپهاپ داگ مرسی=میسی انگری برد=ریو وودی(شخصیت توی استوری=بودی به به=بخ بخ دیشبم برای ددی تولد گرفتیم و از اونجایی که حدود دو هفتست باشگاه میره و رژیم سخت داره به جای کیک براش پیتزا گرفتیم:دی خلاصه شب زیبایی رو کنار هم داشتیم...با تبریکات دو خانواده که از راه دور تماس کرفتن موهای نازت خیلی بلند تر شده و دیشب با این کش پهنا برات بسته بودم (حالت تل)و خیلی نازتو شده بودی دورت بگرده مامان... عاشق سرسره و تاب ...
8 ارديبهشت 1393

اولین پست سال۹۳

سلام عزیز دل مامی این اولین پست وبلاگت توی سال۹۳هستش ببخشبرای۵فروردین نتونستم اپ کنم و تبریک بگم دوساله و سه ماهه شدنتو اخه هم مسافرت بودیم و اینترنت گوشیم سرعتش خوب نبود و خلاصه افتاد به امروز جونم برات بگه حسابی بزرگ و هانوم شدی توی این دوهفته وحالا که برگشتیم خونه بیشتر حس میکنم این رشد کردنتو تازه از۱۰،۱۱فروردینم خودت به صورت خودجوش وقتی پی پی ات میاد میگی و سعی میکنی شلوارتو دربیاری و میگی بی بی ای جیگرتو بخورم ترتل(لاک پشت)رو خیلی ناز میگی و اون اوه نو گفتنت ادم دلش میخواد گازت بگیره و کلی چیز دیگه ماشب۲۸اسفند حدودای۳:۳۰رسیدیم خونه بابا بزرگ فرامرز و تا صبح۶ام اونجا بودیم یه روزشو بانه رفتیم از صبح زود تا شب حدودای۱۱اینا ...
15 فروردين 1393

حال و هوای عید..

.. حال و هوای عید و بوی بهار میاد دسته گل من امسال به لطف خدا سومین بهاریه که بین مایی و زندگیمونو قشنگتر کردی خاله پردیس و دخترخاله رز اومدن پیشمون از جمعه صبح و ایشالا خدا بخواد باهامون برمیگردن سنندج اخه امسال تیمه اولشو اونجاییم کلی به شما خوش میگذره و هداروشکر غذاخوردنت بهتر شده با رز راستی یه هفته ای میشه یه مدل جدید قهر کردن یاد گرفتی که رز هم ازشما تقلید میکنه و همونو انجام میده خلاقه خیلی بانمک شدی.دستاتو به سیته یزنی و روتو اونوری میکنی یعنی که قهری الهی من فدات بشممیگی هورس و صدای اسب درمیاری به جای کامان و بیا میگی کابیا و تلفیق دوتاشو میگی خیلی بانمک.راستی به لطف خدا ما یه هفته میشه که قرارداد خونه رو نوشتیم و اگر خد...
26 اسفند 1392

۵اسفند

.. امروز دو سالو دو ماهه شدی خیلی کلماتو بامزه میگی و خیلی دلبری میکنی راحت غذاتو میجوی و من خداروشکر میکنم چون تا قبل دوسالگی مصرانه نمیجویدی و توی دهنت نگه میداشتی و یه دفعه از دوسالگی شروع به جویدن کردی خدارو شکر.. ماهی=مانی فش=مش ددی=ددی موز=مز الان حضور ذهن ندارم باقی حرفای شیرینتو بنویسم
5 اسفند 1392

از شیر گرفتن دخترم

.. همینجور داره اشکام میاد پایین انگار دارم از یه چیز عزیز دل میکنم اینکه دیگه نخوام بهت شیر بدم ودیگه بوی نفستهاتو روی سینه و صورتم حس نکنم تو با صورت ناراحتیتو نشون دادی و کمی دور و ورم اومدی ولی من مثل بارون بهاری دارم اشک میریزم خدایا خودت کمکم کن خدایا کمک کن طاقت بیار دیروز ۲۹بهمن ۹۲(سه شنبه )حدودای ساعت ۳:۳۰بعد از ظهر شروع کردم به این کار با ماتیک زدنو بعدم چسپ زدن روش پریشب سینم مثل روز اول شیر دادن درد میکرد و از اون شب تا الان اینجوریه با دوستان مشورت کردم کفتن باید از شیر بیریش وقتشه قبلا هم خیلی بهمومیگفتن اطرافیان ولی میخواستم تا سه سال ی بهش شیر بدم چون نمیتونستم دوریشو روی سینم تحمل کنم با اون حالت ناز شیر خوردنش مثل بچه گربه ...
30 بهمن 1392

دوسالو یه ماهگی و کلمات جدیدتو زیز دلم

.. ۵بهمن وارد دوسال و یه ماهگی شدی دلبندم کلمات جدیدی رو یاد گرفتی که مامان فرصت نکرده اینجا بنویسه و چقدرم شیرین و دوس داشتنی اداشون میکنی بعضیاشونو قبل دوسالگی بلد شدی مثلا ای بابا رو خیلی بامزه میگی و وقتی که کاری که داری انجام نمیشه اینو با خنده میگی! وقتی میخوای مثلا دل مند به دست بیاری رو ینوک دماغم میزنی و میگی بی بی (بیب بیب) چیزی رو نخوای میگی نیخام و چیزی رو بخوای میگی ایخام خیلی بامزه بخوای خودت یا عروسکتو نازی کنی روش دست میگشی و میگی ناسی ای جیگرتو بخورم بخوای بهم بگی بیا اینجا بشین روی مبل کنار دستیت میزنی و میگی بیشی بیشی(بشین بشین) شیر بخوای میگی شی شی و بهش اشاره میکنی
5 بهمن 1392