آمیـــتیس هدیه خوب خــــــــــــدا

بدون عنوان

1390/7/17 17:22
نویسنده : مامانـــي
110 بازدید
اشتراک گذاری

..

امروز صب با لگد زدنهای زیاد تو پا شدم الهی مامان قربونت بره.شیطونک مامان

نشستم رو تختو کلی قربون صدقت رفتم.بگردم الهی دور دخمل گلم...

وای دیشب بابایی سرشو اروم گذاشت رو شکمم و کلی باهات حرف زد.تو خواب بودی اما بابائی دلش برات تنگ شده بود.بوست می کرد و صدات میزد.اونقدر که مامانی کلی حسودیش شد.

خلاصه ان روزا تنها فکر و ذکر مامان و بابا تویی آمی تیس قشنگم..

امرزوم قراراه با بابایی بریم به یه نمایشگاه کودک توی پارک گفتگو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)