آمیـــتیس هدیه خوب خــــــــــــدا

بدون عنوان

1391/2/18 18:31
نویسنده : مامانـــي
105 بازدید
اشتراک گذاری

..

١٠ اردبیهشت رفتیم دکتر و امپول مرحله دومتو زدیم  که دلمو با اون جیغ و گریه هات خون کردی مامان.شب تا فرداش تب داشتی.الهی بمیر مامان...

گفت وزنت کمه و برات مستر زینگ نوشت و یه ازمایش ادرار و اینکه شیر بخورم

قد٦١ و خورده ای

وزن ٦/١٠

 

که بابا رفت جیشتو به ازمایشگاه مبنا تو یوسف اباد تحویل داد و ما دیروز جوابو بردیم به اقای دکترت نشون دادیم که گفت باید تکرار بشه چون به احتمال زیاد دقیق نبوده.وزنت گفت بهتر شده نسبت به دفعه قبل

وزن٦/١٥٠

قد٦٢/ خورده ای فک کنم ٨ !

الان یه هفته ایه که قشنگ بر میگردی  و سعی میکنی چهار دست و پا راه بری که نمیتونی و یه جاهایی کهخسته میشی دادو بیداد میکنی که بیان کمکم .الهی دورت بگردم من...

با دهن کلی سرو صدا در میاری و سعی میکنی حرف بزنی.و من و بابا کلی عشق میکنیم.......

همچنان استفراق میکنی بعد باد گلو کردن قلبماچ و سر شونه و همه جامونو شکوفه بارون میکنی بغل

خلاصه اینکه یه دنیا کار میتونی انجام بدی....هورا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)