بدون عنوان
..
١٠ اردبیهشت رفتیم دکتر و امپول مرحله دومتو زدیم که دلمو با اون جیغ و گریه هات خون کردی مامان.شب تا فرداش تب داشتی.الهی بمیر مامان...
گفت وزنت کمه و برات مستر زینگ نوشت و یه ازمایش ادرار و اینکه شیر بخورم
قد٦١ و خورده ای
وزن ٦/١٠
که بابا رفت جیشتو به ازمایشگاه مبنا تو یوسف اباد تحویل داد و ما دیروز جوابو بردیم به اقای دکترت نشون دادیم که گفت باید تکرار بشه چون به احتمال زیاد دقیق نبوده.وزنت گفت بهتر شده نسبت به دفعه قبل
وزن٦/١٥٠
قد٦٢/ خورده ای فک کنم ٨ !
الان یه هفته ایه که قشنگ بر میگردی و سعی میکنی چهار دست و پا راه بری که نمیتونی و یه جاهایی کهخسته میشی دادو بیداد میکنی که بیان کمکم .الهی دورت بگردم من...
با دهن کلی سرو صدا در میاری و سعی میکنی حرف بزنی.و من و بابا کلی عشق میکنیم.......
همچنان استفراق میکنی بعد باد گلو کردن و سر شونه و همه جامونو شکوفه بارون میکنی
خلاصه اینکه یه دنیا کار میتونی انجام بدی....