آمیـــتیس هدیه خوب خــــــــــــدا

بدون عنوان

1391/4/20 17:08
نویسنده : مامانـــي
87 بازدید
اشتراک گذاری
.. هفته پیش درست سه شنبه ۱۳تیر ماه ۹۱ اولین کلمه ات رو به زبون اوردی. بابا بابا ... و من و بابایی رو غرق شادی کردی دختر گلم و من همون شب اخر شب توی اتاق خواب صداتو ضبط کردم تا بمونه یادگاری و فرداش بابایی تبدیلش کرد به ام پی تری و برای عمه ها و خا له ها فرستادیم تا اونهارو هم در شادیمون سهیم کنیم.... و دیشب دوشنبه۱۹تیر ماه توی نارنینمون اولین حرکت و واکنشت به موسیقی با تکون دادن سرت نشون دادی و به شادی پرداختی و خدا میدونه ما چقدر در وجد و شادی هستیم و از اینکه میبینیم میوه زندگیمون داره رشد میکنه و بزرگ شدنش رو اینطور زیبا و دلکش با چشمامون میبینیم.. خدایا سپاسگذارتیم..... از دیروز همینطور روی بالش هایی که برات گذاشتیم و دورت چیدیم به راحتی رد میشی و خودتو به کف سرامیک میرسونی و با شادی و ذوق جیغ میکشی و من و بابا مجبور میشیم برای اینکه خدای نکرده سرت نخوره به سرامیک تند تند برت میگردونیم سر جات و تو بازم با شادی میای سمت بالش ها ! . . . خدا بخواد اخر هفته میریم شمال. بابا یه اتاق توی هتل رزرو کرده و اگه خدا بخواد اولین کنار دریا رفتنتو تجربه میکنی.الهی قربونت برم من... راستی؟الان سه روزی هست وقتی کاری میکنی و اشتباهه و من میگم نه مامان نه!میفهمی که منظورم چیه و لب ورمیچینی که گریه کنی خیلی بانمک میشی نازنین مامان....جوووونمی...و من اون لبای خوشگلتو که میبینم اینجوری میشه نمییتونم تحمل کنم و بهت لبخند میزنم و میبوسمت و تو دوباره شروع به شیطنت میکنی....الهی دورت بگرده مامان...
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)