امی تیس ناقلا!
..
تغییرات این ندت و پیشرفتهای تو نی نی گولوی عزیزم..
از ده شهریور که اتفاقا شاهین شهر هم بودیم شما برای اولین بار دوبار ماما رو گفتی
بار اول بابا شنید و با ذوق به ما گفت و باردوم من و بابا و مریم عمه
فرداش که مامانی ارایشگاه بود و رفت موهاشو کوتاه کنه تو چند بار دیگه گفته بودی و عمع مریم صداتو ضیط کرده بود
الهی دور اون لبات بگرم با این ماما گفتنت....
دیگه اینکه خیلی راحت دیگه میتونی بشینی و دیگه خدارو شکر نمیوفتی
با سرعت چهار دست پا راه میری و هرجارو سرک میکشی و همش دنبال اینی که یه چی گیر بیاری و دستتو بهش بگیری و وایسی
الهی فدات شم من..
توی وایسادنتم خیلی تعادلت خوب شده و حتی گاهی جرات میکنی و چند ثانیه دستتو ول میکین که البته کار خطرناکی انجام میدی.
موهات رو پریروز بابایی مرتب کرد و تو هی شیطونی میکردی و نمیزاشتی.جااان..
دندونات خیلی خوشگل اون پایین خودنمایی میکنن و روز به روز بزرگتر میشن و وقتی میخندی ادم دوس داره بخورتت.
هر وقت ذوق میکنی یا یه چیز اشنا میبینی که دوس داشتی مثل عکس یا موزیک سرسری میکنی و اینجوری شادیتو نشون میدی..
چند روز پیش دادا دادا میگفتی و بابا کلی دلش قنج رفت و هی برات تکرارش میکرد تا یادت نره.
اونقدر شیرین و دوسداشتنی هستی که پنج شنبه و جمعه که شب با کالسکه بردیمت بیرون و رفتیم پارک شفق بابا داشت میگفت میخوام بعد امی تیس به دوقلو جدی تر فکر کنیم..
جاان...
خاله ها و عمه ها همش عکساتو میخوان و ما تند تند براشون میفرستیم. و عمه هما میخواد ازشون بازم چاپ کنه...دستش درد نکنه..
راستی؟دیروز و پریروز یه کار بامزه انجام دادی که من و بابا دهنمون باز موند
از اونجایی که نمیخوایم بری رو سرامیک و روی فرشت بازی بازی کنی و هی چهار دست و پا میری و ما برت میگردونیم به عمد و خیلی بانمک عروسکهاتو یا اسباب بازیاتو میندازی دورتر و به هوای اونا یری و از فرشت میرری بیرون و وقتی ما عروسک رو میارم رو فرش تو اصلا به عروسک توجهی نمیکنی و با سرعت میخوای که از فرشت دور شی
جوووونم به این ناقلایی....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی