آمیـــتیس هدیه خوب خــــــــــــدا

امی تیس ناقلا!

1391/6/19 17:10
نویسنده : مامانـــي
134 بازدید
اشتراک گذاری
.. تغییرات این ندت و پیشرفتهای تو نی نی گولوی عزیزم.. از ده شهریور که اتفاقا شاهین شهر هم بودیم شما برای اولین بار دوبار ماما رو گفتی  بار اول بابا شنید و با ذوق به ما گفت و باردوم من و بابا و مریم عمه فرداش که مامانی ارایشگاه بود و رفت موهاشو کوتاه کنه تو چند بار دیگه گفته بودی و عمع مریم صداتو ضیط کرده بود الهی دور اون لبات بگرم با این ماما گفتنت.... دیگه اینکه خیلی راحت دیگه میتونی بشینی و دیگه خدارو شکر نمیوفتی با سرعت چهار دست پا راه میری و هرجارو سرک میکشی و همش دنبال اینی که یه چی گیر بیاری و دستتو بهش بگیری و وایسی الهی فدات شم من.. توی وایسادنتم خیلی تعادلت خوب شده و حتی گاهی جرات میکنی و چند ثانیه دستتو ول میکین که البته کار خطرناکی انجام میدی. موهات رو پریروز بابایی مرتب کرد و تو هی شیطونی میکردی و نمیزاشتی.جااان.. دندونات خیلی خوشگل اون پایین خودنمایی میکنن و روز به روز بزرگتر میشن و وقتی میخندی ادم دوس داره بخورتت. هر وقت ذوق میکنی یا یه چیز اشنا میبینی که دوس داشتی مثل عکس یا موزیک سرسری میکنی و اینجوری شادیتو نشون میدی.. چند روز پیش دادا دادا میگفتی و بابا کلی دلش قنج رفت و هی برات تکرارش میکرد تا یادت نره. اونقدر شیرین و دوسداشتنی هستی که پنج شنبه و جمعه که شب با کالسکه بردیمت بیرون و رفتیم پارک شفق بابا داشت میگفت میخوام بعد امی تیس به دوقلو جدی تر فکر کنیم.. جاان... خاله ها و عمه ها همش عکساتو میخوان و ما تند تند براشون میفرستیم. و عمه هما میخواد ازشون بازم چاپ کنه...دستش درد نکنه.. راستی؟دیروز و پریروز یه کار بامزه انجام دادی که من و بابا دهنمون باز موند از اونجایی که نمیخوایم بری رو سرامیک و روی فرشت بازی بازی کنی و هی چهار دست و پا میری و ما برت میگردونیم به عمد و خیلی بانمک عروسکهاتو یا اسباب بازیاتو میندازی دورتر و به هوای اونا یری و از فرشت میرری بیرون و وقتی ما عروسک رو میارم رو فرش تو اصلا به عروسک توجهی نمیکنی و با سرعت میخوای که از فرشت دور شی جوووونم به این ناقلایی....
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)