آمیـــتیس هدیه خوب خــــــــــــدا

بدون عنوان

ديشب خونه اقا وجي اولين مهنوني زندگيت امروزظهر كه جمعه هم بود حدرد يك رفتيم دكتر و قد و وزن و چك اپ و كلي سوال از دكتر و معاينه دكتر از كل بدنت قد٥٢٠٠""" وزن٣٨٣٠ دورسر "" و ازمايش تيروييد رو دوباره نوشت كه تكرار بشه زير سينه كه مياي به وضوح ميدوني قراره شير بخوري و واكنشات خيلي بانمكه گاهي لبختدهاي كوچوبو ميزني،البته اگه اين دلپيچه و دلدرد لعنتي بزاره.. خيلي برامون عزيزي،عزيزم...
7 بهمن 1390

بدون عنوان

يك و زب نصفه شبه.صب يا فرداش اولين ماهگردته عزيزترينم منو ادز ٢٥-٢٦رودگيت ميشناسي،حسش ميكنم خصوصا وقتي ميخوام رو بالش بزارمت شيرت بدم كاملا واكنش نشون ميدي و اماده شير خوردن ميشي. و لبلي نادتو يه طرف سيتم حملهور ميكني و با هيجان شير خوردن مسشي
5 بهمن 1390

بدون عنوان

ديشب خيلي كم خوابيدي و صب تا غروب هم كه غير يه ساعت اصلا نخوابيدي و هي پيچ ميزدي و دلپيچه داشتي .پي پيت همچنان سبز رنگه و اسهاليًشده از ديشب و از ظهر امروزم بوي ترشيدگي ميده خيلي بيقراري نيكني امشب توي وانت با بابلييت حمومت داديم خيلي ناس بودي و اوم و بابا كلي قربون صدقه ات شده كل بيخوابيام فداي يه لبخند تو خوابت عزيز دلم به قول بابا سعيدت:تو يه ذره اي چيكار كردي با ما كه اينطور ديونه ات شديم هان؟ ديروز ظهر يه دو تا عكس باحال ازت تة خواب گرفتم و با واتس اپ براي باباييت فرستادم كه قند تو دلش اب شد.دورت بگردم من..
27 دی 1390

بدون عنوان

جمعه عصر حدود ٦:٤٠مانان اينا و بعد از ظهرش حدود٤بابا جوني رفتن امي جونم از چهارشنبه كه امروز يكشنبه شبه ياد گرفته موقع باد گلو گرفتنش. سرشو بلند ميكنه و پاهاشو كني سفت ميكنه نوقع اعتراض
25 دی 1390

بدون عنوان

اكه خدا بخواد امشب ٨مامان اينا راه ميوفتن بيان اينجا دلم براشون يه ذره شده.. ديشب برديمش دكتر جشم بزشكي
20 دی 1390

بدون عنوان

امشب حدود٧:٣٠دومين حموم امي تيسم در ١١همين شب زندگيش ديشب عاطفه و حسين اومدن شب از سر شب تا پاسي از شب از دلدردو دلپيچه و نفخ گريه كرد و سعيد زنگ زد به دايي علي و بعد رفت از داروخونه داروي ميكسچر و ووو رو گرفت اونم با چه عجله و نگرانيي .. ديروزم با مامان صحبت كردم و گفتم از هفته ديگه برنامه ريزي كنن و ما سخت منتظرشونيم
16 دی 1390

بدون عنوان

امروز غروب٧:١٥رفتيم دكتر با سعيد و امي و مامان مهري معاينه راضي بود اما تذكر كه در نشستن رو تخت و شير دادن و غيره نوشتن قرص اهن و غيره كمي صحبت درباره بيمارستان لاله و زردي قبلش از رضا شيريني لطيفه خريديم براي مطب دكتر گرفتتن سي دي اميتيس
14 دی 1390

بدون عنوان

ديروز١٠:١٥از بيمارستان ترخيص شد امي شنبه بود شب خونه اقا وجي ظهر حدودً١٢بابا ابراهيم اينا بگشت دوش گرفتم هزينه٨٥٠ت خيلي خوشحال بوديم..
12 دی 1390

بدون عنوان

دوشنبه دنيا اومدي درست ساعت٤:٥٥و به قولي٤:٥٧ عصر صبح با مامان مهري و دنيا و باباييت سرحال و قبراق رفتيم بيمارستان لاله و اونجا در كمال تعجب ماما و پرستارا و بعد زنگ به دكترم بستري شدم در ساعت حدود٩،٩:٣٠و بعد سرم و امپول فشاري رو زدن تو سرم و نن شروع به قدم زدن كردمو همينطور كه راهميرفتم سرم رو با خودم ميكشوندم
7 دی 1390