آمیـــتیس هدیه خوب خــــــــــــدا

بدون عنوان

.. هفته پیش درست سه شنبه ۱۳تیر ماه ۹۱ اولین کلمه ات رو به زبون اوردی. بابا بابا ... و من و بابایی رو غرق شادی کردی دختر گلم و من همون شب اخر شب توی اتاق خواب صداتو ضبط کردم تا بمونه یادگاری و فرداش بابایی تبدیلش کرد به ام پی تری و برای عمه ها و خا له ها فرستادیم تا اونهارو هم در شادیمون سهیم کنیم.... و دیشب دوشنبه۱۹تیر ماه توی نارنینمون اولین حرکت و واکنشت به موسیقی با تکون دادن سرت نشون دادی و به شادی پرداختی و خدا میدونه ما چقدر در وجد و شادی هستیم و از اینکه میبینیم میوه زندگیمون داره رشد میکنه و بزرگ شدنش رو اینطور زیبا و دلکش با چشمامون میبینیم.. خدایا سپاسگذارتیم..... از دیروز همینطور روی بالش هایی که برات گذاشتیم و دورت چیدیم به راحت...
20 تير 1391

بدون عنوان

.. برای اولین بار امروز شروع کردی به در اوردن اصوات مختلف اما واضح تا قبل از اون اصواتی کوتاه و نامفهوم و سریع ا میکفتی اما الان انگار داری با یه زبون دیگه حرف میزنی مثلا میگی بااااا دااا باااداا ای جوونم .الهی مامان فدات بشه راستی؟امروز متوجه شدم که اون دستتو که میزاری زیر بدنت و با کمکش لم میدی و جهت عوض میکنی و میچرخی حالا بالاتر اومده و انگار نیمه نشسته شدی به صورت یه وری و از دور که نگات میکنم انگار که الان میخوای بشینی واای مامان نمیدونی چقدر ذوق کردم چقدر از خودم بیخود شدم به خاطر نشستن به اون حالتی و ادا کردن کلمات زیبات از اون لبای خوشگل و کوشولوووت امروز فرشته کوچولوی من ۶ ماه و ۶روزته عمرم به فدات...
11 تير 1391

ششمین ماهگردت بود عزیز دل مامان

ششمین ماهگرد امی تیسم دیروز بود بردیمت دکتر قد۶۷ وزن۶/۸۵۰ دور سر۴۱/.. برات سوپ ماهیچه نوشت با این دستور... یه تیکه کوچیک سیب زمینی و هویج و ماهیجه هم حدود ۳۰گرم با برنج و در اخر کمی سبزیجات مثل تره و جعفری غیر از اسفناج و کرفس،بدون و نمک و ادویه بپزم و بعدپخت میکس کنم مثل فرنی بشه و بدم نوش جان کنی.جوونمی.... واکسنت رو هم زد و قطره فلج اطفالت خیلی شیطون بود ی تا قبل واکسن فدات بشم من برگشت خرید ماهیچه و هویج
5 تير 1391

بدون عنوان

برای اولین بار یه نیم ساعت پیش روی زانوت وایسادی به قصد گوگوله کردن و من اونقدر ذوق زده شده بودم که به بابییت زنگ زدم واونم کلی خوشحال شد یه ماهی میشه وقتی روسری سرم میبینی میدونی میخوام برم بیرون و گریه میکنی که بغلت کنم وباخودمببرمت ای دختر ددری مامان سینه ام رو خودت میگیری و میزاری تودهنت و گاهی باهاس بازی میکنی ای شیطون مامانی توی روز حدود۱۲۰سی سی سرلاک برنجی میخوری و گاهی دو وعده.نوووش جااان از ۵شنبه هم فرنی رو کم کم برات شروع میکنم از ۵شنبه عصر تا شنبه ای که گذشت صب لیلا و خوارش اینجا بودن و بعدم رفتن بیمارستان کسری لیلا دیروز که بالاش صحبت میکردم میگفتش به خوهرم گفتن کاش امی تیس رو باخودم دزدیده بودیم و همش جلو چسمامونه الهی دختر نااز...
27 خرداد 1391

بدون عنوان

.. چهارشنبه همین هفته که گذشت بابایی موهاتو زد تا پرپشت تر دربیاد و خیلی خوشگل تر شده بودی وکلی بانمک همش بهت میگفتیم ای کیو سان ای جووونم اگه خدا بخواد اخر هفته میریم شاهین شهر .
27 خرداد 1391

بدون عنوان

١١خرداد حدود٢رسيديم سنندج و تا ١٥هم عصر ٧:٣٠اونجا بوديم و كلي بهمون خوش گذشت مامان اينا خونه رو تعمير كرده بودن روز پدر رو جمعه شب جشن گرفتيم (كمي زودتر) از كارهايي مه ياد گرفتي جديدا اينه كه از شنبه ١٣خرداد براي اولين باز از طرف راستت هم برگشتي و دمر شدي ممممم كردن رو يادت رفت چيزب رو كه داري باهاش بازي ميكني از دستت بيفته سعي ميكني بگيريش و براي اين كار كلي تلاش ميكني و گاهي كه موفق نميشي عصباني ميشي و ميزني زير كريه و اگر اون اسباب بازي رو كسي ور داره گريه ميكني كه برام خيلي جالبه و تازگي داره براي ديدنم و اينكه بغلت كنم كلي ذوق ميكني راستي اين ناه٦مين شيشه ميكسچريه كه داري ميخوري!اونم هر ٤ساعت يه بار و اگه بهت ندم دل كوچولوت ردر ميگيره و...
17 خرداد 1391

بدون عنوان

ديروز برديم دكتر چكاب بشي قد٦٢و ... وزن٦:٣٠٠ دور سر همه چي خوب بود الا وزنگيريت دكتر برات دستور شروع غذا رو كفت يه هفته اي ميشه وقتي منو يا جيزي رو ميخواي ميگي ممممممم اسمتو ميشناسي براي غدايي كه ميخويم اشتياق نشون ميدي و به هبارتي كوفتمون ميكني امروز اورين سرلا برنجيتو برات درست كردم و با لذت خورديش
7 خرداد 1391