آمیـــتیس هدیه خوب خــــــــــــدا

بدون عنوان

مسافرت نوروزي از ٢٨اسفند عصرش با نونا حركت و حدود١٢رسيديم سنندج و صبح ٦فروردين خداحافظي به طرف اصفهان و بعد حدود٩ساعت و كلي خسته و لفتاب زده رسيديم شاهين شهر كه حدود٧:٣٠بود.ما٩:٣٠راه افتاديم تا صبح١٢فروردين مونديم و بعد حركت به محلات و ظهر ١١اونجا بوديم تا حدود٨:٣٠كه به طرف تهران حركت كرديمو حود١٢:٣٠خونه بوديم خيلي زود گذشت ديشب اولين قهقه خنده امي تيسمون و سعيد ازش فيلم گرفت ٥فروردين اولين واكنش و سعي در گرفتن اشيا به صورت خيلي ابتدايي و نامفهوم خيلي ناز شدي امي تيسم
15 فروردين 1391

بدون عنوان

.. دیروز برای اولین بار بود که توسط خاله مونا که دوشنبه شب برای دیدنت اومده بود پیشمون فهمیدم وقتی تو بغل کس دیگه ای هستی و منو میبینی میشناسی و منو میخوای و نگاعهت به من مثل قبل نیست و با هشیاری منو دنبال میکنی و منو میخوای.قند تو دلم اب شد امشب پنج شنبه شب هست و اگه خدا بخواد ایشالا یکشنبه شب راه میافتیم به طرف سنندج و اولین مسافرت به سنندجت رو تجربه میکنی.قربونت برم که ژارسال این موقع هیچ جا وجود خارجی نداشتی و مارو از وجود عزیزت بی بهره کرده بودی
25 اسفند 1390

بدون عنوان

الان ١١:٤نصفه شبه و تو توي خوابي عزيز مامان وتوي خواب گه گاه هق هق ميكنس امروز غروب حدود٥:٤٥با باباييت رفتيم دكتر و قطره فلج اطفال و ..دو تا امپول يكيش روي رون چپت و يكيشم روي ران راست زد و يه قطره به اسم ..نوشت براي دردش كه ٤تا ٦ساعن دو روز بهت بديم.امپول طرف چپت عوارضش تب و بيقراريه و جاشم خيلي درد ميكنه و تو وقتي امپولو بهت زد چنان جيغي كشيدي و بعدشم گريه كه دلم اتيش گرفت اما جلو خودمو گرفتم اونجا گريه نكنم تا اومديم تو ماشين اشكم سرازير شد و عون موقع تو قنداق فرنگي تو بغلم خواب بودي اومديم خونه گريه هات شروع شد و هر چند وقاشروع ميشد و به حالتي ميافتي كه نفست بد مياد عزيز دلم و من بابا بالا سرتيم و نگران و بابا برات لالايي مسگه و منم پاها...
7 اسفند 1390

بدون عنوان

دومين ماهگرد ته عزيزم خونه اقا وجي اينا اينجا بودن شايد خاله مونا اومد پيش ما و با مابرگرده سنندج هوا سردشده و چند شبيه ميايم تو اتاق تو ميخوابيم فردا نوبت دكترته و فك كنم واكسنم داشته باشي
5 اسفند 1390

بدون عنوان

.. یکشنبه رفتیم دکتر قد53 و ... وزن 4و نیم دور سر.. سولات ما جواب دکتر و 107 خرید دارو برای جوشاتم پرسیدیم که خدا رو شکر گفت طبیعیه  و برات کرم نرم کننده موستلا نوشت سه شنبه بهترین روزی بود که اروم بودی و در عین حال سرحال و توانایی هاتو بهتر از همیشه نشون میددی.میخنندیدی و ازخ ودت صدا رومیاوردی و اقو میکردی و من غرق لذت .... اما شب تا 4:40 این حدودا بیدار وبدی و من سعی در خوابوندنت.اخه توی روز خیلی خوابیده بودی. فرداش هم که امروز باشه خداروشکر خوب بودی و من برای اولین بار در طی این مدت ی که تو دنیا اومدی تونستم به کاره م برسم و باری ابباییتغذا درست نم و به  بعضی کارهام برسم. دیروز که همون سه نشه ب باشه به دنیا ا...
26 بهمن 1390

بدون عنوان

ديروز كه يكشنبه باشه رفتيم دكتر قد وزن دور سر با پوشك و داروهات كه. براي دلدردهات دكتر نوشت حدود١٠٧ت خريد شد كه بابا با دست و دلبازي برات گرفت و من مونده بودم كه بابا سغيدت چقدر دوستت داره و اين در حاليه كه هيچ رقمي براي خودش خرج نميكنه و وضعيت اين ماهمون زياد رو غلتك نيست! چهارشنبه گذشته حدوداي ٧از عوارضي تهران زديم بيرون و راهي شاهين شهر خونه لغا جون ايراهيمت و اين اولين مسافوت تو بود گل دخترم و حدوداي ١٠شب رسيديم و خدا ميدونه چقدر ذوق و شوقت رو داستن و تا ٧غروب روز يكشنبه اونجا بوديم و مامان مهري كلي گريه كرد كه داريم بميگرديم و دلش يرات تنگ ميشد بابا فرامرز هم زنگ زد و كلي قربون صدت رفت و اينكه به جاش ببوسمت
24 بهمن 1390

بدون عنوان

امروز جون ماه ٣٠روز بوده جهله دخترمه از ساعت ٤:٥٧امروز بست قبلي ٨روزه جيميلش درست شده با اين اسم: مباركش باشه.. ديروز رفتيم يافت اباد ننايشكاه كودك و نوجوان هوا خيلي سرد شده جند روزه خدا بخواد اخر هفته ٣روزش اصفهانيم و مانان نهري رفتنشو كنسل مرد كه به شرط من گوش داده باشه ديشب خوابهاي بدي ديدم در مورد نفس و بهش گفتم.. پيج و تابهاي دخترم همجنان لدامه داره و منو كبافه كرده جون نه ميتونه دزست حسابي بخوابه نه شيزش رو بخوره كلاه گلبهيه اندازش بود و اينو ديروز كه ميخواستيم بريم نمليشكاه سرش گذاشتم فهميدم.الهي دورش بگردم و همينطور اندازش از رو بالش شير دهي،كه قبلا يه ذره مونذه بود پرش كنه ولي حالا انگشتاي پاش ازش ميزد بيرون(ماشالا)
15 بهمن 1390